کد مطلب:304406 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

فلسفه ی بعثت محمدی
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعالی اِتماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلی اِمْضاءِ حُكْمِهِ وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ حَتْمِهِ. خداوند، او [پدرم محمّد(ص)] را بر انگیخت تا كار خودرا تمام نماید و آنچه را كه در جهت اراده و فرمان او بود،به پیش رانَد و برنامه های حتمی خود را كه به رشته محكم تقدیر كشیده بود، به انجام رساند.

مدّعای اسلام، دین آدم تا نوح و ابراهیم و خاتم(ع) این است كه انسان باشناخت نظام هستی توحیدی و سلوك عبادی و عمل صالح معطوفِ به تهذیب اخلاق و منتهی به تقرّب خدا، به ویژه اگر در محیط و جامعه ای به سر برد كه در پرتوِ وحی سازماندهی شده و از غیب مایه می گیرد، به رشد تعالی و تكامل راستین كه در خورِ آدمی است؛ یعنی «تخلّق به اخلاق الهی» نائل می آید. مسئله اصلی و اصلی ترین مسئله بشر این است كه: چگونه می تواند به تقرّب خدا نائل آید؟ ادیان ابراهیمی، ادیانی كه از آدم تا خاتم امتدادِ زمانی داشته و همه مُنزَل و مستظهر به وحی اند، به همین اصلی ترین مسئله آدمی پاسخ داده و گفته اند: این نظام هستی و كیهان - انسان شناسی راكه در كلام مرسل الهی هست، باور دارید و سلوك یكتا پرستی و سلسله اعمال صالحه را پیش گیرید و برای توفیق و تسهیل این سلوك و حفظ و تقویت آن باور، محیط اجتماعی را مساعد گردانید و پس از سرنگونی دستگاه های تقنینی و اجرایی و قضایی طاغوتی، حكومت قائم بالقسطِ شریعت را مستقر سازید تا به قرب خدا نائل آیید. [1] اصولاً، دین خدا با خاصیت تعالی بخشی و تقرّب آوری اش در سراسر تاریخ، از نوح تا ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبر خاتم(ص)، یكی بوده است:

شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّین ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ اِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی اَنْ اَقیمُوا. الدّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ كَبُرَ عَلَی الْمُشْرِكینَ مَنْ تَدْعُوهُمْ اِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی اِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی اِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ. [2] از احكام دین، آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرده، برای شما تشریح كرد، و آنچه را به تو وحی كردیم، و آنچه را كه درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم كه: «دین را برپا دارید و در آن تفرقه اندازی مكنید». بر مشركان، آنچه را ایشان را به سوی آن فرا می خوانی، گران می آید. خدا هر كه را بخواهد، به سوی خود برمی گزیند، و هر كه را از درِ توبه در آید، به سوی خود راه می نماید.

قُلْ اِنَّنی هَدنِی رَبّی اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما كانَ مِن الْمُشْرِكینَ. [3] بگو: آری! پروردگارم مرا به راه راست هدایت كرده است: دینی پایدار، آیین ابراهیمِ حق گرای، و او از مشركان نبود.

از این دو آیه، استنباط می شود كه شرایع الهی و دین مستند به وحی، تنها همین شرایع و دین نامبرده، یعنی شریعت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد بن عبداللَّه(ص) است كه در اصل و مبانی و بسیاری از فروع و احكام عملی و سلوك اخلاقی، با هم مشترك هستند؛ لكن رسالت پیامبر اسلام با همه رسالتهای دیگر، این تفاوت را دارد كه از نوع قانون است نه برنامه؛ یعنی شریعت حضرت محمّد(ص)، طرحی است كلّی و جامع و شامل و كار آمد در همه جامعه ها و همه زمانها. در روایتی از امام رضا(ع) آمده است:

اَنَّهُ سُئِلَ اَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع): ما بالُ الْقُرْانِ لا یَزدادُ عَلَی النَّشْرِ وَ الدَّرْسِ اِلّا غَضّاً؟، فَقالَ: لِاَنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالی لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دُونَ زَمانٍ وَ لا لِناسٍ دُونَ ناسٍ فَهُوَ فی كُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ وَعِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ. [4] از امام صادق(ع) سؤال شد: چگونه است كه هر اندازه قرآن گسترش می یابد و تدریس می گردد و مورد تحقیق وكاوش قرار می گیرد، نه تنها كهنه نمی گردد، بلكه همیشه تازگی دارد و پر نشاط و با طراوت است؟ فرمود: برای این است كه خداوند، قرآن را ویژه یك زمان قرار نداده و برای یك ملّت نازل نكرده است. پس قرآن در هر زمانی، تازه است و تا روز قیامت، در پیش هر قوم و امّتی تازه و نو خواهد بود.

این تجدّد و تازگی، همان مفاهیم عالی و معانی بلند و جامعی است كه با گذشت زمان و بالا رفتن سطحِ درك و فرهنگ انسانی، كهنه نمی گردد و دانشمندان اسلامی با استفاده از منابع پایان ناپذیر آن، برنامه های خاصّی تنظیم می كنند و به مرحله اجرا می گذارند؛ بر خلاف تعالیمی كه پیامبران پیشین ارائه داده اند كه برنامه های مخصوص و برای جامعه خاصّی بوده است.

رسالت پیامبر اسلام، رسالتی است كه روح همه آموزه ها و راهكارهای محدود و زودگذرِ رسالتهای گذشته را، كه مبارزه با شكلهای گوناگون فساد، در عقیده و عمل، و اخلاق و فرهنگ و اقتصاد بوده است، در بر دارد و نگهبان و دوام بخش آن، آموزه های آسمانی است. برای همین، بخش مهمّی از سوره ها و آیات قرآن كریم كه متن رسالت پیامبر گرامی اسلام است، شرح و توصیف تعالیم پیامبرانِ پیش از اسلام است كه پیامبر اسلام(ص)، مسئولیت حفظ و نگهبانی آنها را از سوی خداوند بر عهده دارد. قرآن، پس از گزارش كوتاهی از آنچه كه در تورات و انجیل آمده است، می فرماید:

وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ. [5] و ما این كتاب [=قرآن]را به حق به سوی تو فرستادیم، در حالی كه تصدیق كننده كتابهای پیشین و حاكم بر آنهاست.

واژه «مُهَیْمِنْ»،از ریشه «هَیْمَنه»، به طوری كه از موارد استعمال آن بر می آید، نوعی سلطه را می فهماند؛ یعنی سلطه در حفظ و مراقبت و نگهبانی است و توصیف قرآن كریم به مُهَیمِن، بدین منظور است كه قرآن، اصول ثابت كتابهای گذشته را از دستبردِ تحریف، حفظ كرده، همچنان كه خود از آسیب تحریف در امان است.

بنابر آنچه گفته شد و بر اساس آنچه كه از تعالیم قرآن كریم برمی آید، همه پیامبران پیش از پیامبر اسلام(ص)، زمینه ساز و مقدّمه ظهورِ نبوّت كلّی و جامعِ و خاتمِ آن بزرگوار بوده اند. بدین روی، نوید و بشارتِ اكمال و اتمام دین خدا و رسالت الهی را در دروه پایانی نبوّت كه در وجود مقدّس حضرت محمّد(ص) «تجلّی تام» یافته است، به امّتهای خود داده اند. علی(ع) فرمود:

خداوند متعال بندگان خود رااز وجود پیامبری مُرسَل و كتابی مُنزَل و برهانی حتمی و راه و دینی استوار، محروم نساخت. كمیِ یاور و بسیاری دشمنان، انبیا را از انجام وظیفه باز نداشت. به پیامبران پیشین، نام پیامبر آینده گفته شد و پیامبر قبلی، پیامبر بعدی را معرّفی كرده است. به این ترتیب، قرنها و روزگاران بسیار گذشت؛ پدران رفتند و فرزندان، جای آنها را گرفتند، تا اینكه خداوند سبحان، محمّد(ص) را به عنوان فرستاده خویش برای وعده های خود و اتمام رسالتش فرستاد و از انبیای گذشته، پیمان اقرار به او گرفته شده بود. [6] .

اساساً پیوند نبوّتها و رابطه اتّصالی آنها می رساند كه پیامبری، یك سیرِ تدریجی به سوی تكامل داشته و آخرین حلقه زنجیره نبوّت، كه نقطه پایانی ارتباط آسمان با زمین است و در بردارنده همه مراحل نبوّت، وجود مقدّس پر فیض محمّد بن عبداللَّه(ص) است كه قرآن كریم، او را«خاتم النّبیین» نامیده است:

ما كانَ مُحُمَّدُ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ. [7] محمّد، پدر هیچ یك از مردان شما نیست؛ ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.

عرفای اسلامی می گویند: «اَلْخاتَمُ مَنْ خَتَمَ الْمَراتِبَ بِاَسْرِها». یعنی پیامبر خاتم، كسی است كه همه مراحل را طی كرده و راهِ نرفته و نقطه كشف نشده از نظر وحی، باقی نگذاشته است. [8] یعنی اگر فرض كنیم كه در یكی از علوم رایج، همه مسائل مربوط به آن كشف شده باشد، دیگر مجالی برای تحقیق و كشف جدید، باقی نمی ماند؛ همچنین است مسائلی كه در قلمروِ «وحی» است؛ یعنی با كشف آخرین دستورها و تعالیم الهی، دیگر جایی برای كشف جدید و آمدن پیامبر جدید باقی نمی گذارد. برای همین، كشف تامّ و كامل محمّدی را به «تَجَلِّیِ اَعْظَمْ» تعبیر نموده اند. در دعای شب مبعث می خوانیم: اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ بِالتَجَلِّیَ الْاَعْظَمِ فی هذِهِ اللَّیْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمْ، وَ الْمُرْسَلِ الْمُكَرَّمِ اَنْ تُصَلِّیَ علی مُحَمَّدٍ و آلِهِ؛ [9] زیرا كه مكاشفه محمّدی، كامل ترین و ژرف ترین مكاشفه است كه در خورِ استعداد یك انسان، و آخرین مراحل آن است؛ یعنی سخن آخِر و بالاترین و والاترین سخن، همان است كه او آورده است:

وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لامُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ. [10] و سخن پروردگارت به راستی و داد، سرانجام گرفته است و هیچ تغییردهنده ای برای كلمات او نیست.

به نوشته مرحوم فیض كاشانی، غزالی در مجموعه رسائل الغزالی می گوید: «مقصود و هدفی كه در نهاد و سرشت آدمیان نهفته است، وصول به مقام قرب الهی و حضور در بارگاه ربوبی است و این، جز با راهنمایی و دستگیری پیامبران، امكان پذیر نیست. از این رو، نبوّت جزء نظام هستی و یكی از هدفهای عالی آفرینش جهان است، و روشن است كه مقصود، بالاترین و آخرین درجه پیامبری است، نه آغاز آن. نبوّت بر اساس سنّت الهی به تدریج به كمال خود می رسد؛ همچنان كه یك بنا به تدریج ساخته می شود، و همچنان كه در ساختن یك بنا پایه ها و دیوارهای آن هدف نیست؛ بلكه هدف، صورت كامل آن بناست، كاخ رفیع نبوّت نیز چنین است؛ یعنی هدف، صورت تكامل یافته آن است و این، رازِ پایان پذیری نبوّت است. بنابراین، پیامبری، نقطه پایانی دارد كه اگر از آن بگذرد، خود نقص خواهد بود؛ همچنان كه انگشت اضافی در آدمی، نقص اوست. پیامبر اكرم در حدیث معروفی كه از او روایت شده است، می گوید: «مَثَلَ النُّبُوَّةِ مَثَلُ دارٍ مَعْمُورَةٍ لَمْ یَبْقَ فِیها اِلّا مَوضِعُ لَبِنَةٍ، وَ كُنْتُ اَنَا تِلْكَ اللَّبِنَةُ»؛ یعنی مَثَل نبّوت، خانه آباد و كاملی را می ماند كه جای یك خشت در آن باقی است و من، آن خشتِ آخرین هستم، یا آنكه من، خشت آخر را می نهم». [11] .

فاطمه(س) در این قِطعه از كلام خویش، به مهمترین و عالی ترین فلسفه بعثت محمّدی اشاره می كند و آن، پایان بخشیدن به رسالت آسمان و در هم پیچیدنِ طومارِ نبوّت است: اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعالی اِتْماماً لِاَمْرِهِ...؛ خداوند، حضرت محمّد را برانگیخت تا كار خود را تمام نماید... مقصود از «اَمر» همان حكمتی است كه خداوند، هستی را برای آن آفرید؛ یعنی رسالت آدمیان به مقام قرب كه عالی ترین فلسفه بعثت پیامبران الهی است و در رسالت، محمّد بن عبداللَّه(ص) به نهایت كمال مطلوبِ خود رسیده است. یعنی خداوند با فروفرستادن آن حضرت و نزول قرآن كریم، این ذِكر مبارَك، و قرار دادنِ این منبع بی پایان در اختیار بشر، اراده تكوینی خود را در قلمرو هستی، و اراده تشریعی اش را در هدایت بشر، به كمال مطلوب رسانده است و برنامه های حتمی خود را در زمینه سعادت انسانها برای ساختن یك جامعه متكامل، یعنی جامعه قرآنی، فراهم آورده است؛ و با گسترش و استقرارِ عدالت، كه به مفهوم اجتماعی آن، فلسفه بعثت پیامبران الهی است، روابط حاكم بر زندگی فردی و اجتماعیِ این جهانی انسان را از آسیب حفظ می كند؛ یعنی ارتباط انسان با خداوندی كه او را آفریده است، و ارتباط آدمی با خویشتن، و نیز ارتباط او با طبیعت و در نهایت، ارتباط انسان با انسانهای دیگر و همزیستی مسالمت آمیز با آنها و رعایت كرامت انسانیِ هریك؛ چرا كه علی(ع) فرموده است:

فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ اِمّا اَخٌ لَكَ فِی الدّینِ اَوْ نَظیرُ لَكَ فِی الْخَلْقِ. [12] مردم دو صنف اند: یا برادر دینی تو هستند و یا در آفرینش، مانند تو هستند.


[1] تعالي شناسي، ص 53.

[2] سوره شورا، آيه 13.

[3] سوره انعام، آيه 161.

[4] سفينة البحار، ج 2، ص 413.

[5] سوره مائده، آيه 48.

[6] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 1، ص 406.

[7] سوره احزاب، آيه 40.

[8] محمّد، خاتم پيامبران، ص 535.

[9] مفاتيح الجنان.

[10] سوره انعام، آيه 115.

[11] علم اليقين، ج 1، ص 628 (چاپ جديد).

[12] نهج البلاغه، نامه 53.